«فروپاشی روانی» ترکیبی ترسناک است، اما این یادداشتِ کوتاه تلاشی است برای آغازِ گفتوگویی در جهتِ دفاع و همدلی با احتمالِ این رویداد. انسانِ جهانِ مدرن همواره در تلاش برای فرار از هرگونه خطری است. این خطرات که در گذشتهی دور امکانِ شکار شدن توسط موجودات دیگر را شامل میشده، امروز از جمله شاملِ خطرِ «شادیِ ناکافی» است.
جایی خواندم که در یونان باستان، هر چهار سال یک بار و در روز آغاز فستیوال المپیک، هنگام غروب خورشید، زنان طی مراسمی خیره به خورشیدِ در حال غروب، برای مرگ آشیلِ قهرمان گریه میکردند. از همین رو شاید بتوان رابطهی شاعرانهای بین اشکهای دِلفین هنگام تماشای غروب در انتهای فیلم و این رسم باستانی متصور شد؛ اشکهایی در سوگ پایان تابستان و به همراه آن، فرصتی برای شروعی تازه.
برشی از فیلم The Green Ray (1986) | کارگردان: اریک رومر
گریههای دلفین اما محدود به آن صحنهی آخر نیستند و در تمام طول فیلم چندینبار تکرار میشوند. گریههایی که شاید بیش از هر چیز تنها نمودی از اضطراب، تنهایی و افسردگی قهرمان فیلم باشند.