«فروپاشی روانی» ترکیبی ترسناک است، اما این یادداشتِ کوتاه تلاشی است برای آغازِ گفتوگویی در جهتِ دفاع و همدلی با احتمالِ این رویداد. انسانِ جهانِ مدرن همواره در تلاش برای فرار از هرگونه خطری است. این خطرات که در گذشتهی دور امکانِ شکار شدن توسط موجودات دیگر را شامل میشده، امروز از جمله شاملِ خطرِ «شادیِ ناکافی» است.

در ابتدای فیلم «راهنمای ایدئولوژی برای منحرفین»، ژیژک از قول دوستانی روانکاو میگوید که بیشترین شکایت مراجعهای آنها آن است که واقعاً احساس شادی نمیکنند، بهقدر کافی از زندگی لذت نمیبرند و این به آنها حس گناه میدهد.
ماشینِ جهانِ امروز نیاز به کارکنانی سالم دارد، با تعریفی مشخص از سلامت که حول تواناییِ ارائهی بیشترین کاراییِ تولیدگرایانه شکل گرفته. تولیدی بهطور مشخص اجتماعی. آنچه بهعنوان زندگی فردی به ما ارائه میشود، در حقیقت استراحتی ناگزیر است برای ادامهی نقشِ اجتماعی ما. وقتِ چندانی برای زندگی و اهدافِ فردگرایانهتر ما وجود ندارد (خلافِ آنچه بهعنوان فردگرایی تبلیغ میشود)، مگر آنکه در نتیجهی شانس امکان کناره گرفتنِ لازم از زندگی اجتماعی را داشته باشیم؛ چیزی که برای عدهی کمی در جهان امکانپذیر است.
منظور من البته کنارهگیری کامل از زندگی اجتماعی نیست، بلکه داشتنِ آزادی انتخاب میزانِ درگیری در زندگی فردی و اجتماعی است.
از سوی دیگر، لزوم تعقیبِ «شادیِ کافی» بهمعنیِ ضمنیِ فرار از غم نیز هست. مشکل اما این است که چنین فراری در شکل افراطیِ امروزی منجر به شکلگیری انسانی آنچنان محتاط میشود که از بسیاری از امکانهای جهانِ زیست ما فرار میکند، چراکه ممکن است به غم و در شکل ترسناک و لولوی آن «فروپاشی روانی» برسد.
اما فکر میکنم در جهانی که امروز شاید بیش از گذشته از هر معنای بزرگ تهی شده است، شاید روایتی تسکیندهنده این باشد که در تاریکی و بیمعنایی جهان لحظهای بدرخشیم و سپس خاموش شویم. درخششی که برای مدتی حتی اگر اندک، امید را محقق کند. و این ممکن نیست مگر با پذیرش آن خاموشیِ پس از درخشش، یا دستکم امکان آن؛ پذیرش امکانِ آسیب دیدن، امکان تجربهی شادیِ ناکافی، غم یا حتی فروپاشی روانی.
روایتهای کودکانه گاهی چیزی عمیق را بهشکلی ساده بیان میکنند. جملههایی که گذر زمان در ذهن پرورششان میدهد و ناگهان دیدی جدید از جهان را تجربه میکنیم. اِرین هَنسِن شعری دارد که دو خط از آن به اشتباه به وینی دِ پو نسبت داده میشود. قصدم از اشاره به این اشتباه و روایتهای کودکانه اما همنشینی خوشایندِ دو سوی این سوءارجاع است. شعری که آنچنان ساده روایت میکند که با روایتی کودکانه همراه و همجنس میشود. و ترجمهی شعر را به این امید اینجا میگذارم که خواندنش بیدارکنندهی خطرپذیریِ کودکانه باشد:
آزادی در انتظار توست
بر نسیمِ آسمان،
و تو میپرسی: «اگر بیفتم چه؟»
آه اما عزیز من،
اگر پرواز کردی چه؟
واسع علوی

بسیار متن جالبی بود باید در اوج نا امیدی حتی بقدر کور سوئی بدرخشیم .واینکه حتما پروازی خواهد بود هر چند دید هنگام .
💖🙏
به نظرم اگر همه ما نعمت ها و شادی هایمان را با دیگران به اشتراک بگذاریم ، هم آنها و هم خودمان شادتر خواهیم زیست .و این نعمت ها الزاما مادی نیستند .
💖🙏